چگونه شخصیت "طمع" (Greed) در انیمه ی کیمیاگر تمام فلزی به یک قهرمان تبدیل شد ؟!

توجه : این پست حاوری مطالب افشا کننده (Spoil)  از برخی قسمت های این انیمه هست. و اگر تا حلا این انیمه رو ندیدین و قصد دیدن این انیمه رو هم دارید؛ این پست رو نخونید.

 

هدف از خلقت شخصیت آدمک مصنوعیِ (homunculus) "طمع" (Greed) در انیمه ی "کیمیاگر تمام فلزی"، انجام مبارزه در کنار پدرش بود ....... ولی در عوض، تغییر در تقدیر، باعث شد که او در جبهه ی خوبی ها قرار گیرد.

 

 

در انیمه ی "کیمیاگر تمام فلزی: برادری"، برای هر شخصیت، امکان تغییر در جبهه ی مبارزه از خوب به بد و برعکس و همچنین تغییر در وفاداری نسبت به همدیگر وجود دارد؛ که این مورد برای شخصیت "طمع" (Greed) که یک آدمک مصنوعی (homunculus) بود، صورت گرفت. یعنی تغییر در جبهه ی مبارزه ی او از شرارت به جبهه ی خوبی ها و تغییر عقیده ی وفاداری او به پدرش.

 

 

 

 

شخصیت طمع (Greed) قرار بود که مثل هر 6 خویشاوند خلق شده ی خود (Pride, Envy, Wrath, Sloth, Gluttony, Lust)، به شخصیتی شرور تبدیل شود. شخصیت طمع (Greed)، دارای قدرت یکپارچه ی "سنگ فلسفه" بود که به او در جهت تحقیر بشریت و وسوسه ی به دست آوردن تمام چیزهای با ارزش در دنیا، قدرت های عمر طولانی ، قابلیت احیا و بازسازی و سپری مادام العمر برای کمک به او در نبردها داده شد. اما در عمل، او که ماموری خوش گذران بود؛ در نهایت در جبهه ی انسان ها قرار گرفت و علیه نقشه های شرورانه ی پدرش مبارزه کرد. ولی سوال اینه که چرا چنین مسیری رو انتخاب کرد ؟!

 

مبارزه با پدر

 

 

از همان ابتدای امر، شخصیت طمع (Greed) در بین هفت آدمک مصنوعی (homunculus) خلق شده، فرزندی مشکل آفرین و پر دردسری شناخته می شد. طمع (Greed) به هیچ وجه تحمل این رو نداشت که ارباب یا رییسی برای او وجود داشته باشه؛ بلکه حتی برعکس، خودش می خواست که رییس باشه، برای اینکه شهوت بی نهایتش برای تحت مالکیت گرفتن، فقط محدود به اشیای مادی نبود. طمع (Greed) خواستار قدرت و اختیار هم بود، که همین امر باعث رودرو قرار گرفتنش با "پدر" شد. در حدود 200 سال قبل از روز موعود، طمع (Greed) مسیر خودش رو از بقیه جدا کرد و سردسته ی تبهکارها شد؛ درست همونطور که می خواست.

کمی بعدتر، وقتی که "ادوارد" و "آلفونس" وارد مخفی گاه طمع (Greed) ، یعنی همون لانه ی شیطان، شدند؛ طمع (Greed) ذات فرصت طلب خودش رو نشون داد. طمع (Greed) مثل شخصیت غرور (Pride) و شهوت (Lust)، مرید شیطان نبود؛ اون فقط به دنبال تصاحب هر چیز ممکنی بود، مثل قدرت، پول، دوستان وفادار و .... . و در همین راستا، با هر کسی که میتونست همکاری می کرد و با هر شرط و شروطی هم موافقت می کرد تا بتونه به هر چیزی که بخواد، دست پیدا کنه. طمع (Greed) یه پیشنهادی رو برای برادران الریک مطرح کرد که اونا پیشنهادش رو رد کردن. وقتی که نیروهای مرکزی به مخفی گاه طمع (Greed) حمله کردند، طمع (Greed) مجبور شد با King Bradley (شخصیت Wrath) نبردی تن به تن داشته باشه. ولی در نهایت مغلوب شد و به مخفی گاه "پدر" برگردونده شد. پس از برگشت، طمع (Greed) دوباره از اینکه به جمع افراد "پدر" ملحق بشه سرباز زد و در نهایت دوباره اون رو ذوب کردند و تبدیل به "سنگ فلسفه" شد.

تولد دوباره

 

 

وقتی که "پدر"، شاهزاده لینگ (Ling) رو برای پذیرش و حمل طمع (Greed)، فردی با ظرفیت تشخیص داد؛ دوباره طمع (Greed) رو آزاد کرد. و شاهزاده لینگ (Ling) مشتاقانه سنگ فلسفه ای (طمع) رو که مدت ها به دنبالش بود، پذیرفت. طمع (Greed) از دیدن اینکه چطور "شاهزاده لینگ" اون رو با آغوشی باز پذیرفت، شوکه شد؛ و در نهایت هر دوی اونا صاحب یک بدن شدند. در ابتدای عمر، طمع (Greed) پس از برگشت دوباره ی خودش، از دستورات "پدر" پیروی می کرد؛ ولی بعد از اینکه یکی از یاران وفادار گذشته ی خودش رو کشت، حافظه ی از دست رفتشو به دست آوورد. طمع (Greed) وقتی که فهمید تمام افراد وفادارش کشته شدند، به شدت عذاب کشید. و برای تلافی و تسویه حساب، مستقیم خودش رو به اقامت گاه خشم (Wrath) رسوند. خشم (Wrath) با مبارزه سعی کرد اونو متوقف کنه ولی دوباره طمع (Greed) تونست از مهلکه فرار کنه.

 

طمع (Greed) به خاطر ذات و شخصیت فرصت طلبش، بدون هیچ درگیری اضافی به دار و دسته گروه "ادوارد" و دیگر قهرمان ها ملحق شد؛ اونم فقط به خاطر اینکه بتونه صاحب دوستانی بشه تا اونا رو ازش خودش بدونه. بعد از کلی بحث و جدل های طولانی و سخت گیرانه ای که شاهزاده لینگ (Ling) با طمع (Greed) داشت؛ طمع (Greed) کم کم متوجه شد که تمامی خواسته هایی که دنبالش بود، خواسته های انسانی بودند. در واقع طمع (Greed) به دنبال عشق و محبت خانواده بود؛ یعنی چیزی که "پدر" هرگز نمیتونست بهش بده. طمع (Greed) از نقشه های خودخواهانه و شرورانه ی "پدر" متنفر شد و سوگند خورد که به "ادوارد" و "شاهزاده لینگ" در مبارزه کمک کنه تا بتونه از خانواده ی جدیدش محافظت کنه و در نهایت بتونه پدر خبیث خودش رو به مبارزه دعوت کنه.و حالا روز موعود فرا رسید.

 

روز موعود، و نبرد با دشمن

 

روز موعود، روزی پر از کشتار و خونریزی بود، اونم به علت وجود ارتش ملی، ارتش Briggs، غول های تک چشم، دار و دسته ی "ادوارد"، آدمک مصنوعی ها (homunculus) و حتی دیگر مبارزان موجود در مرکز شهر. با این وجود، طمع (Greed) که در بدن "شاهزاده لینگ" بود، با گروه قهرمان ها در این نبرد همکاری کرد و پس از مبارزه ای که با خشم (Wrath) داشت، به علت استقامتش در نبرد، باعث گریختن خشم (Wrath) از مهلکه شد. وقتی که "ادوارد" و بقیه ی قهرمان ها با "پدر" رو در رو شدند، طمع (Greed) هم پیش اونها حضور داشت؛ طمع (Greed) با خالق خودش (پدر)، بدون هیچ ترس و شک شبهه ای در ذهنش، رو در رو شد.

"پدر" تو موضع دفاع از خودش قرار داشت و تمام مبارزانش از بین رفته بودند. "پدر"، نا امیدانه سعی کرد تا طمع (Greed) رو جذب خودش کنه و ارواح درون سنگ فلسفه ی خودش رو دوباره جمع آوری کنه. طمع (Greed) تصمیم گرفت تا خودش رو به آخرین قربانی تبدیل کنه. برای اینگه بتونه از دوستاش محافظ کنه و به اونها شانسی برای نابودی "پدر" بده، طمع (Greed) اجازه داد تا "پدر" بتونه اونو جذب کنه، و در طی جذب شدنش، سعی کرد که بدن "پدر" از بین ببره. "شاهزاده لینگ" با دیدن رفتن دوستش (طمع)، دل شکسته شد، ولی طمع (Greed) از دوست خودش یعنی "شاهزاده لینگ" جدا شد تا بتونه نقشه ی فداکارای خودش رو عملی کنه. نقشه ی فداکاری طمع (Greed) جواب داد؛ قدرت دفاعی "پدر" کاهش پیدا کرد و حتی بدتر شد،"ادوراد" و دیگر قهرمان ها موفق شدند که به راحتی، "پدر" رو نابود کنند.

طمع (Greed) با شهوت و اشتیاق به دست آوردن هر چیزی که تو دنیا هست ، متولد شد. طمع (Greed) می خواست به هر چیزی که وجود داره دست پیدا کنه؛ پول، قدرت، املاک، دوستان وفادار و .... . ولی در نهایت به این پی برد که داشتن عشق و محبت خانواده، و همچنین جرئت برای مردن و قربانی شدن در راه خانواده، چیزی با ارزش تر از اون چیزهایی بود که طمع (Greed) به دنبالشون بود.

منتظر نظراتتون هستیم.